سوءِقرائت یا سوءِاستفاده؟
کتابهای متعددی به قلم زنان ایرانی مهاجر درباره زندگی زنان در ایران منتشر شدهاند. اما تصویری که این آثار به مخاطبین نشان میدهند تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟
هما نراقی
هرازگاهی در بازار کتاب آمریکای شمالی کتابی بیرون میآید که توجه خوانندگان را به نقطهای از جهان جلب میکند که کمتر آمریکاییای در سالهای اخیر شانس دیدنش را داشته است: ایران. آنچه باعث میشود بعضی از این آثار غیرداستانی سر و صدای زیادی در رسانهها برپا کنند این است که توسط نویسندگان زن ایرانی ساکن خارج از ایران اما دربارهی تجربهی زنان ایرانی در داخل ایران نوشته شدهاند.
شاید یکی از مشهورترین این آثار در سالهای اخیر کتاب لولیتاخوانی در تهران نوشتهی آذر نفیسی باشد که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و علاوه بر موفقیت مردمی و تجاری در میان منتقدان هم محبوبیت یافت و بعدها برای تدریس دربارهی ایران در دانشگاههای آمریکا به کار گرفته شد. به دنبال این اثر کتابهای دیگری هم از راه رسیدند، از بعضی لحاظ مشابه و از بعضی لحاظ متفاوت، از جملهشان: جهاد ماتیکی اثر آزاده معاونی (۲۰۰۵) و قیامهای شورمندانه اثر پردیس مهدوی (۲۰۰۸).
پاسخها به این آثار ضدونقیض بوده است؛ منتقدان ایرانی، چه داخل چه خارج ایران، توجه زیادی به آنها نشان نداده و نقد سازنده برشان ننوشتهاند اما منتقدان غربی آنها را مرجع مهمی برای آشنایی با ایران معاصر معرفی کردهاند. نقدهای ارائهشده از سوی ایرانیان معمولاً با احساسیگرایی همراه بوده است و نقدهای فرنگی هرچند از این معضل مصون بودهاند، به دلیل نداشتن دانش کافی و جامع از تجربهی زیست ایرانی و همچنین تمایل برای اگزوتیک کردن / نگه داشتن موضوع اثر یا ایران بهطور کل ضعفهای خود را داشتهاند.
شریف گِمی، استاد تاریخ مدرن و معاصر در دانشگاه گلامورگان ولز، در کتاب نوشتههای زنان و جوامع مسلمان (۲۰۱۲)، یکی از معدود نقدهای سازنده را هم بر خود این آثار و هم بر خوانشها و نقدهای آنان نوشته است.
در بررسی کتاب لولیتاخوانی در تهران، گمی به موضوعاتی چون زمان نوشته شدن کتاب و زمان چاپ کتاب، همچنین آنچه کتاب بر زبان میآورد در مقابل آنچه بهصورت ضمنی و تلویحی مطرح میکند و میتوان در میان خطوط آن خواند اشاره میکند. از جمله مفاهیم ضمنی کتاب گمنی به چند مورد اشاره میکند: اینکه زنان ایرانی به نظر میرسد قدرت یا تمایلی برای مبارزه ندارند و تنها راه چارهشان «فرار به دنیای فانتزیای از مخالفت و اختلاف نظر» است (۱۳۲). دوم اینکه شاهکارهای ادبی غربی «وسیلهای منحصربهفرد برای آزادسازی زنان ایرانی» است (۱۳۳). و سوم اینکه «هیچچیز … وجدان غربی را آزرده نمیکند» و زنان ایرانی به نظر میرسد علاقه یا توانایی نقد یا حتی گفتوگو با نظام و سنتهای غربی و یا شکل بخشیدن به نقدهای خاص خود از نظام قدرت ایران را ندارند.
شاید مهمترین نکته در فرآیند پیچیدهی موفقیت این کتابها همانی است که گمی بهدرستی به آن اشاره میکند: اینکه این آثار «آثار بیارزشی نیستند، بلکه آثاری هستند که نادرست فهمیده شدهاند» (۱۳۵). و دقیقاً همین برداشتها و خوانشهای نادرست از این آثار است (چه نویسندههایشان آنها را پیشبینی کرده باشند چه نکرده باشند، چه به دنبال آنها بوده باشند چه نه) که هزینههایی را بر دوش هم ادبیات ایران (به معنای وسیع آن که دربرگیرندهی هم آثار داستانی است هم آثار غیرداستانی) و هم ایران به عنوان یک کشور و سیاستهای مرتبط با آن تحمیل میکنند.
گمی خاطرنشان میکند که این آثار را نباید «صدای اصیل زنان ایرانی» دانست، همان دریافتی که غرب معمولاً از آنها داشته است. این آثار درعوض «نمایانگر چیزی خیلی خاصتر هستند. اینها در کنار هم یکجور تأمل دربارهی هویت هستند توسط یک گونهی خاص از ایرانی – آمریکاییهایی که در تبعید زندگی میکنند» (۱۳۵). مسلماً نمیتوان این نویسندهها را به خاطر آنکه هستند و آنچه بدان علاقمند هستند سرزنش کرد، اما بهقول گمی میتوان آنها را که به سراغ جامعهای رفتهاند که همواره تصویری نادرست یا محدود از آن نشان داده شده است و موضوعات حساسیتبرانگیز مرتبط با آن، بهخاطر اهمیت ندادن یا اهمیت کافی ندادن به یا حتی سوءاستفادهی شخصی از «اینکه کارهایشان چطور ممکن است از سوی مردم و دولتها «تحریف شود» و مورد سوءاستفاده قرار بگیرد سرزنش کرد.
به همین ترتیب واکنشها به این آثار هم باید مورد نقد و بررسی قرار یگیرند. پاسخها به آنها برخلاف خوانش نقادانهی گمی اغلب در سایهی واقعیتهایی که این آثار را احاطه کرده است قرار گرفته است. آنها خود متون را مورد نقد و بررسی موشکافانه و جامع قرار نمیدهند، همان کاری که با متون زبان و فرهنگ خود میکنند، و درنتیجه نمیتوانند روند کجفهمیها و تحریفها را به شکل سازندهای تغییر دهند. خوانندگان ایرانی بیشتر به استراتژیهای بازار و واکنشهای غربیها به این آثار واکنش نشان دادهاند و خوانندگان غربی هم غرق در استانداردهای خود مجذوب اطلاعات تازهای شدهاند که بهشان ارائه شده است و هر دو گروه خود متن را فراموش کردهاند: ادعاها و اهداف آنها، شیوههای تحلیل و بررسی، محتوا، استراتژیها، زبان، و خود متن و نوشته به طور کلی؛ عناصری که با بررسی دقیقشان منتقدان میتوانند نشان دهند این کتابها چطور کار میکنند و چرا چنین توسط مردم و منتقدان دریافت شدهاند. تنها به کمک چنین خوانشهای نقادانهای است که گفتوگوی واقعی حول این آثار اتفاق میافتد، گفتوگویی که برای (باز)تعریف فضای ادبی ایران و گفتمان حول آن واجب است.
این نوشته نظریات شخص نویسنده را بیان میکند و شورای فرهنگی بریتانیا تنها بستری برای تبادل نظر فراهم کردهاست. لطفاً نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را به آدرس underline@britishcouncil.org و یا به صفحه فیسبوک ما بفرستید.