قسمتی از کتاب «شعارنویسی بر دیوار کاغذی»، امیر احمدی آریان، نشر چشمه، ۱۳۹۳
امیر احمدی آریان
اغلب شخصیتهای چخوف مردمان عادیاند. قاعدهی تکوین آن بخش از زندگی شخصیتها که چخوف روایت میکند یکنواختی ملال زندگی روزمره است و نیروی پیشبرندهی داستان تلاش عمدتا مذبوحانهشان برای رهایی از ملال. ولی در داستاننویسی ادگار آلن پو، بازنمایی نقش تعیینکنندهای ندارد و آنچه بر شخصیتها میگذرد دخلی به وقایع سادهی زندگی روزمره ندارد و شگرف و استثنایی است. شخصیتهایش هم آدمهای عادی و مردمان دونپایه نیستند.
[...] منصف اگر باشیم، اذعان خواهیم کرد که تاریخ داستان کوتاه فارسی در قرن اخیر پربار و قابل دفاع بوده است. به رغم خروارها مصیبت و مشکلی که در این صد سال بر سر نویسندهی ایرانی آوار شده، به رغم انواع و اقسام سدها که بر راه او برافراشتهاند، میتوان گزیدهی حجیم و مفصلی از بهترین داستانهای کوتاه قرن اخیر ایران گردآوری کرد که توان پهلو زدن با بهترین نمونههای غربی را داشته باشد. هم به لحاظ کیفیت و هم به لحاظ تنوع، داستان کوتاه ایرانی کارنامهی قابل دفاعی دارد.
بر اساس تقسیمبندی فوق، در سنت چخوف کسانی چون چوبک و آلاحمد و محمود خوش میدرخشند، و در سنتی که به الن پو منتسب کردیم ساعدی و صادقی رخ مینمایند. گلشیری یک پا در این سنت داشت و یک پا در سنت دیگر، هدایت هم به همچنین.
اما حکایت این دو دههی اخیر، به خصوص از نیمهی دوم دههی هفتاد تا اواخر دههی هشتاد، کمی متفاوت است. نگاهی گذرا به تولید سالهای اخیر داستان فارسی (و از اینجا به بعد رمانها را نیز شامل میشود)، سنگین شدن کفهی ترازو به سمت سنت چخوف و غیاب تدریجی سنت پو را عیان میکند. این واقعه فینفسه نه حسن بود و نه عیب، و به خصوص به حسن بدل میشد اگر روایت تازهای از سنت داستان چخوفی تولید میکردیم که تحولی تکنیکی را شامل میشد و مصادرهای خلاق صورت میگرفت و به تبع آن صدای تازهای در تولید داستان کوتاه به گوش میرسید. چنین استحالهای رخ نداده است، و ما به جای قرائت خلاق این سنت و افزودن به آن، کاری که همینگوی و سالینجر و جان چیور و امثالهم کردند، دچار چخوفیسم ساده و کمرمقی شدهایم که به رعایت قواعد نوشتن داستان «خوب» و «درست» تن داده است و در مجموع به سنتی که چنین بالیده و بسط یافته، چیز خاصی نیافزوده است. چنین جملهای را بسیاری ممکن است به سخره بگیرند و قیاس با نامهای بزرگ ادبیات جهان را معالفارق بدانند. اما چارهای جز این نداریم. مقایسه با خود و همتایان خود و دست و پا زدن در حوض محقری که در آن نشستهایم تنبل و کوتهبینمان میکند، و لذت شلپ شلپ کردن در این آب چشممان را به جهان میبندد، با شنیدن هر بهبه و چهچه به غروری کودکانه دچار میشویم و ضعفهامان را نمیبینیم. درست که شرایط تولید ادبیات در این گوشهی دنیا کوچکترین ربطی به امریکا ندارد، ولی از قیاس گریزی نیست.
یافتن مؤلفههای مشترک ادبیات این سالهای ما با سنت چخوفی محتاج سعی چندانی نیست: فضای شهری، طبقهی متوسط، شخصیتهای عادی، مشکلات روزمره، بدل شدن روابط سادهی عاطفی به بحرانهای جدی و گرههای اصلی روایت، دیالوگنویسی به شدت رئالیستی و بازنمایانه، تکیه بر روابط درون فضاهای مسقف و ماشین با تأکید بر انفکاک از فضای عمومی به خصوص خیابان، و نظایر آن.
از سوی دیگر، نثر تراشخورده و پالودهی سنت چخوفی در هیأت نثر متکی به زبان معیار و ستایندهی سادهترین شکلهای زبانآوری و زبانورزی در این شکل داستاننویسی بازتولید شده است. میل به ایجاز و خلاصهنویسی در موارد بسیار رمق داستانها را گرفته و فضیلت شمردن نثر تمیز و تراشخورده، دقیقاً به این دلیل که خصلتی ایدئولوژیک یافته و معیار مهمی برای قضاوت شده، خود به خود جسارت غلطنویسی و گشودن افقهای زبانی نو و ماجراجویی در عرصهی نوشتار را کاهش داده است. به خصوص میتوان به اصرار بر حذف عناصر عاطفی زبان، به خصوص صفت، اشاره کرد که موجب شده است آثار منتشرشده در این دوره نثرهایی بسیار شبیه به هم داشته باشند. پرهیز از زیادهگویی، که پرهیزی مغتنم است و مفید، منجر به پرهیز از هر نوع تجربهای در زیادهگویی شده، که سد خلاقیت و مکاشفه است. هر گونه تجربهای از این دست در این فضای پاکیزه و حسابشده مطرود میماند و ایستادن بر سر هر غلطنویسی که امکان گشودن فضایی نو را پیش بکشد، پوست کرگدن میخواهد. نثری که پاکیزه و شسته و رفته نباشد، داستانی که زیاد حرف بزند و غلظت احساساتش از حد مجاز بیشتر باشد، با ایدئولوژی قواعد داستاننویسی در سالهایی که موضوع بحث ماست نمیخواند.
کشف امکانات نو برای داستان نوشتن، تلاش برای خلق آن چه که نمونهی مشابهی ندارد، گویی دیگر چندان مهم نیست، یا لااقل در زمرهی اولویتهای نویسنده نیست. گرایش داستاننویسی دههی اخیر بیشتر به قدم زدن بر نقشهی از پیش موجود بوده تا رسم نقشهی سرزمینهای ناشناخته. واضحات و عینیات افق دید را پوشاندهاند و جسارت مواجهه با گنگی و ابهام و غور در فضاهای کور به کالایی کمیاب بدل شده است. [...]
این نوشته تنها نظریات شخص نویسنده را بیان میکند و شورای فرهنگی بریتانیا تنها بستری برای تبادل نظر فراهم کردهاست. لطفاً نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را به آدرس underline@britishcouncil.org بفرستید.